یادداشتی بر کتاب هویت، اثر میلان کوندرا، ترجمه پرویز همایون پور
عنوان: یادداشتی بر کتاب هویت، اثر میلان کوندرا
حجم: 554 کیلوبایت
روزی شانتال بیآنکه درست مفهوم آن را بداند، میگوید: مردها دیگر برای دیدن من سر برنمیگردانند. و ژان مارک، ناراحت و شگفتزده، میکوشد تا احساس و اندیشه شانتال را دریابد. هرچند در آغاز احساس حسادت به او دست میدهد، سرانجام، عشقش چیره میشود. به نظرش میرسد که شانتال از غم و اندوه پیر شدن سخن میگوید. بنابراین، برای این که او را از افسردگی برهاند، زیر نقاب یک نفر بیگانه برایش نامه مینویسد: «من همچون جاسوس شما را دنبال میکنم، شما زیبا هستید، خیلی زیبا» و از آنجا که روزهای بعد هم شانتال را دستخوش نومیدی و فکر مرگ میبیند، به نوشتن نامه ادامه میدهد. این نامهها شانتال را افسون میکنند و احساسات و تمایلات دوران جوانیاش را باز میگردانند. بدینسان، زمینه سوتفاهم بوجود میآید و بررابطه آنان تاثیر میگذارد.