در مورد بحث روانشناختی رمان فکر کنم تا اینجا متوجه شده باشید که بیشتر به مفاهیم پوچگرایی اشاره دارد. یوریک از طبقه متوسط با یک زندگی متوسط دچار یاس و ناامیدی شدیدی است که خودش هم از آن بیخبر است. درواقع، پوچ بودن زندگی و مسیری که طی میکند برای او یک امر مسلم و قطعی است. به دنبال تغییر و یا حتی بهتر شدن نیست. حتی به آن فکر هم نمیکند. انجام قتلی چنین سادیسمگونه و تفکرات بعد از آن توسط چنین فرد خنثیای منطقی به نظر میرسد. اگرچه یوریک در صحنههایی دچار پیشمانی هم میشود اما این احساسات نسبتا مثبت هم نمیتوانند او را از مسیرش منحرف کنند. البته تمام اینها قبل از ملاقات ترزا است. بعد از این ملاقات ناگهانی در قرار و قرارهای بعدی، یوریک کم کم ذهنیات و تفکراتش باز میشود. در جایی از متن خود یوریک میگوید:
«البته من اصلا احساس قاتل بودن نمیکردم. در مورد من، کشتن عمه معلول حالات روانی مختلف و مرتبط به هم بود. نتیجه عقدهها و افسردگیهایی که بارها پیشتر در وجودم کشف و تحلیل کرده بودم و اگر باز میخواستم آنها را در وجودم کشف و تجزیه و تحلیل کنم، خب، این میشد یک عمل روزمره بیهوده.» صفحه 52
اگر با برخی صحنههای نسبتا مشمئزکننده داستان مشکلی نداشته باشید، یکبار خواندن آن را پیشنهاد میکنم.
برای مطالعه بیشتر متن زیر را بخوانید:
کشتن عمه خانم، کیهان بهمنی، نشر آموت
عنوان: کشتن عمه خانم، کیهان بهمنی، نشر آموت
حجم: 2.4 مگابایت